X
تبلیغات
سفری به بی نهایت عشق(کربلای معلی)دو - سجاده ای پر از یاس سفری به بی نهایت عشق(کربلای معلی)دو - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : چهارشنبه 103 آذر 28 ، 4:52 عصر
آفت دانشمندان، حبّ ریاست است [امام علی علیه السلام]
سفری به بی نهایت عشق(کربلای معلی)دو

در راه رسیدن به حرم کاظمین چند تا نو حه گوش دادیم توی جمع هر کی به کاری وصحبتی مشغول بود. بالاخره به کاظمین رسیدیم و از پارکینگ تا حرم را در گرمای شدید راه رفتیم .از شانس بد گرمازده شدم و مجبور شدم بعد از نماز و زیارت زودتر از همه به اتو بوس مراجعه کنم و با وجود سپردن به دوستان متاسفانه مدتی برای بنده معطل شدند اون هم در اون گرما این باعث شد از دوستان بیشتر شرمنده شوم.
از کاظمین تا نجف همه با شور و اشتیاق منتظر رسیدن بودیم تا اینکه به شهر امیر المومنین رسیدیم وبا مشاهده بارگاه ملکوتی جد بزرگوارم باز باب اشک بر ایم باز شد. بعد از صرف نهار وامادگی برای زیارت برای رفتن به حرم اماده شدیم .البته به لطف مدیر کاروان حدود نیم ساعت بعد از دیگران اتاقی برای اقامتم حاصل گشت.!!!!
در حرم آقا امیر المومنین برای همه عزیزان دعا و نماز خواندیم روز بعد میهمان سفره  مولایمان بودیم و قبل از اون با دوستان و همراهان کاروان به بازدید بخشهایی از حرم و سایت و موزه  فرش و مرقد علما و بزرگانی که در نجف دفن هستند رفتیم در کتابخانه اتفاق جالبی افتاد و آن این بود که در اونجا اکثر کتب شهید مطهری و دستغیب و امام  قدس سره و همچنین چند کتاب از رهبر عزیرم را یافتم که تعدادی ترجمه نشده بود..
هوا آنچنان گرم بود که صورتم به بنفش میزد، با خنک کردن کمی بهتر شدم اقامه نماز و زیارت و سپس نهار در مهمانسرای امیر المومنین انتهای فعالیت این روز بود و بعد از شما باز زیارت و پرو بال زدن در طوف حرم اش روحیه ای تازه تر را برایم به ارمغات میاورد......تا پاسی از شب از این فضا و ایوان طلا بهره ها بردیم ..........آشنایی با مادر اقا حامد برایم یک اتفاق بسیار خوب بود بیشتر جاها با هم به زیارت و نماز پرداختیم.روز سوم نیز فرا رسید و روز وداع با ایوان زیبا و ملکوتی امیر مومنان وقصه تلخی که ان شب نزدیک بود برایم اتفاق افتد و چون یک اعجاز از ان عبور کردم و این را نیز از بزرگواری و کرم مولا و جد بزرگوارم میدانم.
شبی سخت ولی با مناجات و راز و نیاز . شبی بسیار دلچسب به سر شد. و فردا عزم حرم یار دیرینه.... او که عشق تفسبر نامش است و زبان از مدح واز بیان ایثارش ناتوان......آری این قافله عزم کرب و بلا دارد............. و رسید روز وصالی که چند سالی به شوق و شور دیدار و زیار ت اش هر از چند صباحی خواب و رویا ها میدیدم......رسید میقاتی که خس  جان را به آن باید سپرد...
وچه زیباست لحظه دیدار یاری که از دستان آب بر گرفت و تشنه  در شط آب طریق عاشقی طی کرد....... بله عاشقی  را باید در مکتب ابو الفضل آموخت و درس آزاده گی را در مکتب حسین ابن علی ع
در بدو ورود به کربلا دلها بی تاب بی تاب بود و گرمای طاقت فرسا بیش از پیش خود نمایی میکرد .....در خیابان نزدیک هتل که نزدیک شط علقمه بود پیاده شدیم در انتها گنبد و گلدسته های صحن و سرای سردار علقمه بر شدت بی تابی و از خود بی خود شدن جمع افزود هر کس نجوایی و ندایی و هر دل سلامی و صلواتی میداد همهمه ای بود عاشقانه............................
بالاخره برادری که فرزتد شهید بود با زبان مدح و نوحه شروع به شرح هجرانی کرد که سالها بلکه برای بعضی عمری در گلو مانده بود.... و زیارت عاشورایی از سر عشق و دلداده گی خوانده شد... هر یک از کاروانیان به نجوایی زیارت را همراهی میکردوبند از گردن چشمها بز میداشت  و رود اشک بر چهره خسته خود روان می ساخت  تا به سجده زیارت که رسید همه فرق و پیشانی بر سنگفرش سوزان خیابان کربلا گذاشتند و مهر عاشورایی شدت بر پیشانی نهاده از ارباب خود خواستند که این نشان را تا لحد بیاد داشته باشد و در وانفسای  سرازیری قبر دستشان را بگیرد وبا ضمانتشان از عقاب عصیات گذشته رحمت الهی را بر سرشان ببارد  چرا که اگر ارباب بی کفن ضمان شود بندگی از جانب خدا وند نیز مورد پذیرش است.................
بعد از این جمع دوستان در هتل مستقر شدند و با دلی مشتاق رو به حرم یار و معشوق خود کرده و در بین الحرمین عشق و سخا سعی  بین این صفا و مروه را بجا آوردند......و لحظاتی را درراز و نیاز و پروبال زدن در طوف حریم حرم آسودند.....
ادامه دارد......





کلمات کلیدی :